کد مطلب : 16 |
تعداد نظرات: 0 |
تعداد بازدیدها: 1784 |
تاریخ درج: پنجشنبه, دي 18, 1399 |
ساعت: 04:00 ب.ظ |
منبع / نویسنده مطلب: مدیر سامانه
جايگاه قالي در هنر ايران: آرتور پوپ
معروفترین اثر پوپ کتاب بررسی هنر پارسی (A Survey of Persian Art) است که در سال ۱۹۳۹ توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در شش جلد به چاپ رسید.
آرتور آپهم پوپ زاده (۷ فوریه ۱۸۸۱ رودآیلند - درگذشته ۳ سپتامبر ۱۹۶۹ شیراز)، مورخ شهیر آمریکایی آثار هنری ایران، از بزرگترین محققینی که فرهنگ و معماری ایران را به جهانیان معرفی کرد. پوپ از بنیانگذاران مؤسسه آسیایی دانشگاه پهلوی بود و مدت ۲۴ سال آن را هدایت نمود.
معروفترین اثر پوپ کتاب بررسی هنر پارسی (A Survey of Persian Art) است که در سال ۱۹۳۹ توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در شش جلد به چاپ رسید. این نخستین باری بود که چنین گزارشی مفصل از هنر و تاریخ هنر ایران در جهان به غرب معرفی میشد. همچنین پوپ و همسرش در سال های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ مجموعاً نزدیک به ۱۰٬۰۰۰ تصویر از بناهای تاریخی ایران عکسبرداری کرده که پس از سالها هنوز هم در دانشگاههای غرب مورد استفاده ایرانشناسان است. از آثار مهم دیگر او عبارتند از:
مقدمهای بر هنر پارسی از قرن هفتم میلادی به این سو (An Introduction to Persian Art since the Seventh Century A.D)
هنرايران در مغرب زمين به مدت چند قرن بيش از هرچيز به قالي ايراني نامبردار و شناسا بوده است. قالي هاي ايران در تجملات زندگي درباري سهم بسزا داشت و به همين ملاحظه در چشم فرستادگان و جهانگردان خارجي از جاذبه فراوان برخورداربود، و از سده پانزدهم مسيحي به بعد همواره از آن سخن ميگفتند، و اغلب نيز با ستايش بسيار. گذشته از اين، قالي ايراني چشم گيرترين تحفه اي بود كه مسافران ميتوانستند به آساني بهمراه آورند. زيبايي و شكوه اين ارمغان ها به همان نگاه نخست بي مقداري و حقارت فرش هاي مغرب زميني را نمايان مي ساخت.
فرش مشرق زمين، دستكم از اواخر قرون وسطي، جزو اقلام داد و ستد قرار گرفت و در سده هاي چهاردهم و پانزدهم مسيحي بر صورت اموال اشراف و ثروتمندان افزوده گشت و نيز به آثار نقاشان اروپايي راه يافت. اما اين فرش ها عمدتاً از سرزمين هاي خاور نزديک فراهم مي آمد كه به اروپا نزد يکتر بودند. اين نيز هست كه فرش هاي شرقي بازار اروپا همه بافته از پشم بود و رنگهاي معدود داشت و طرح و نقش آن ها كمابيش خشن و خالي از ظرافت، و نيز دلگير بود و فاقد تابناكي و ظرافت دلپسند دست بافته هاي ايراني. حتي قالي هاي قاهره اي، كه نمونه هاي عالي آن به راستي ممتاز است، از نظر "جوزوفا باربارو (سفير ونيزي كه در زمان اوزون حسن آق قوينلو به ايران آمد) در برابر قالي هاي شكوهمند ايراني رنگ مي باخت، قالي هايي كه به محض ورود به ايران چشمانش را خيره كرد و او را به وجد آورد.
جاه و منزلت آغازين فرش هاي ايراني با به دسترس آمدن نمونه هاي نفيس تر و گرانبهاتر افزوده شد. از جمله ي اين نمونه ها دست بافته هاي زربفت و سيم بفت مشهور به "لهستاني" بود كه به مقدار زياد به اروپا مي آمد. فرش هاي ممتازتري نيز كا خهاي سلطنتي كشورهايي را كه با ايران رابطه ي مستقيم داشتند مي آراست، و همچنين دست بافته هايي اعلا توسط هنرمندان متمكن، از جمله روبنس، خريده مي شد كه نشان دادن مكرر آ نها در پرده هاي نقاشي آنان بر قدر و منزلت اين فرش ها مي افزود. لهستان و دانمارك و هلند و پرتغال به وارد كردن فر شهاي ايراني به مقدار زياد پرداختند، در همان حال كه پادشاهاني چون لويي چهاردهم بيهوده تلاش ميكردند فرشهايي به تقليد از اين گستردني هاي بي همتا در كشورشان بافته شود، كه اين خود ستايش و تكريم قالي ايراني را دو چندان مي ساخت.
بلندي جايگاه قالي ايران در جهان و تجليل آن، به سان عالي ترين بافته هاي گستردني، هم چنان بر قرار مانده است. در اين عرصه، ايران را رقيبي نبوده است. درست است كه سفالهاي لعابدار ايراني از حيث ويژگيهايش دستكم از فرش ايراني ندارد، اما ناگزير از رقابت با فراورده هاي چيني است. هم چنين است شاهكارهاي درخشان معماري ايران، كه در بيان زيبايي شناختي عواطف ژرفتر و پهناورتر آدمي، تواناتر از فرش است. با اين همه، معماري را ميتوان عرصه ي تجلي عواطف عام بشري برشمرده، نه اينكه دستاوردي باشد از نبوغ خاص مردماني بخصوص؛ وانگهي، برخي آثار معماري اقوام ديگر بسا كه همتراز يا حتي برتر از آثار ايرانيان باشد.
چنين است كه قالي باعظمتي كه نيمي از آن در كليساي جامع كراكو در لهستان است و نيم ديگر در موزه هنرهاي تزييني پاريس، يا قالي " آنهالت" و قالي هاي مشهور به"اردبيل"، شاهكارهايي بي بديل و به كل غير قابل قياسند با هرآنچه بتوان با آ نها برابر نهاد.
برتري و فراستي جهاني تنها از آن هنري تواند بود كه بازتاب اصيل و طبيعي تمدن و فرهنگي باشد كه آن پديد آورده است؛ و اين درست همان چيزي است كه قالي هاي ايراني در حد استثنايي از آن برخوردارند، چرا كه بينش زيبايي شناختي خاصي را به كمال رسانده اند كه عميقاً و به طرز بارز ايراني است. بن مايه ي اين دستبافته ها استوار بر سنت هاي كهن است و در تار و پود آن ها آرمان هايي عجين گشته كه از ديرباز در زبان و ادبيات و والاترين ميراث هاي معنوي اين نژاد حرمت داشته و پاسداري شده است. اين آثار دستاورد چيره دستي استاداني است كه صنعتگر ايراني از ديرباز بدان سرافراز بوده است، و عرصه ي نامحدودي از براي بروز نبوغ ايراني در آفرينش نقش و نگارهاي ناب و تابناك و آهنگين پديدار ميكنند، آكنده از ايهام و سرشار از راز و رمز. به رغم پيچيدگي ترکيب بندي و يا حدت جاذبه ي شاعرانه، اين نقوش را وضوح و طراوت خيال به همان مايه است كه در دل و جان ايراني عجين گشته است.
نمونه هاي برجسته ي اين طرح و نقشها هرگز تا حد بديهي تنزل نمي يابند، اما در اندرون خود غناي پايان ناپذيري نهفته دارند كه تنها بر همدلي و شيفتگی شكیباي مشتاقان راه مي گشايد. در اين شاهكارهاست كه بينش توانگر و پر تب و تاب تذهيب كاران تحقق مي یابد كه اين پيچش هاي پر افسون را از هنر پر وقار خوشنويسي فرا گرفته اند. اين نقوش منتظم ديرين سال و در همان حال پيوسته متحول، درخشش خود را وامدار رنگ هايي است كه از هنر كاشيكاري و پارچه بافي و نقاشي مينياتور و چه بسا ديوارنگاري برگرفته است. بر اين قرار، فرش هاي عصر كلاس يک (دوره هاي تيموري و صفو ي) برآورنده ي نياز زيبايي پسندي ايراني است، به حق و به تمامي، تا بدان پايه كه هيچ یک از هنرها هماورد آن نيست، مگر هنر معماري. اما فرش هايي كه شايسته جايگاهي چنين بلند باشند به واقع از حيث شمار اند كند و از حيث دوران شكوفايي، كوتاه مدت. تقريباً محقق است كه فرشهاي پرزدار زيبا دستکم در عصر غزنويان (از 428 تا نيمه هاي سده ي ششم هجري) بافته مي شده؛ اما اينكه چه طرحي و نقشي داشته به درستي متصور نيست.
فرشهايي هم كه در نقاشي هاي مينياتور سده هاي هشتم و نهم هجري نشان داده شده، هر چند بهره ور از نوعي كمال و اصالت است، وجه اشتراك اندك با دست بافته هاي سده ي دهم دارد، دوراني كه به طرز استثنايي دوران فراهم آمدن جملگي اوضاع و احوالي بود كه دستاوردهاي گرانسنگ را در امكان مي آورد. چنين است كه اين هنر، به رغم عمر دراز، در رسيدن به اوج خود آهسته رو بود و به خلاف هنرهاي سفالگري لعاب دار و معماري، دوران اعتلاي زيبايي شناختي آن سرتاسر تاريخ ايران زمين را فرا نگرفت. با اين همه و به رغم اين محدوديت زماني، هنر فرشبافي یكي از كامل ترين و پربارترين تجليات فرهنگ ايراني است.
استاد فرشباف يا طراح از شهرت و منزلتي برخوردار نبود كه شاعران و خوشنويسان و نگارگران، يا حتي پارچه بافان بزرگ، بدان نامبردار بودند. همچون سفالگران، تاكنون نام هيچ یک از اساتيد فرش بافي به متون راه نيافته است، گو اينكه وجود كتيبه اي چند در شماري از فرش ها گواه آن است، كه قدر اين استادان را به سزا مي شناخته اند. اما مهم تر از شهرت شخصي، اهميت و ارزش اين هنر است در زندگي مردمان، چرا كه فرشبافي كم و بيش هنر و صنعتي است همگاني و برخوردار از رشد و بالندگي خودجوش و طبيعي. فرش از ديرباز اساسي ترين اسباب منزل بوده است، چه در كاخها و خانه ها و چه در خيمه ها، مهارت در فرشبافي تقريبا" جزو خصايص ملي ايرانيان بوده است و ايلات و عشاير، عملاً و ضرورتاً، همواره به فرش بافي مي پرداخته اند. هر خانه ي بزرگ كارگاه اختصاصي فرشبافي داشته و در پي به كمال رساندن اين هنر بوده است. فرش، حتي گران بهاترين آن، براي فروش به بازار مي آمده است. چنين اقبال عام و همگان پسندي مايه ي قوت و اعتلاي هر هنري است و سبب ميگردد كه هنر هرچه بيشتر انساني شود و به فرايند تكوين سنت هاي راستين مردمان بپيوندد.
چنين است كه طراحان و بافندگان فرش در خدمت جمعي كثير و در عين حال سختگير بودند، و از آن جا كه به بركت همين شناخت و ارج گذاري عمومي اين صنعت جايگاهي والا داشته است، براي رسيدن به اوجگاه كمال راهي كوتاه و هموار در پيش داشته و گامي چند بسنده بوده كه به اوجگاه برسد؛ و آن زمان كه شاهان صفوي دلبسته ي اين صنعت شدند و دريافتند كه زيبايي نكوترين زيور پادشاهي است و خزانه هاي مالامال را گشودند، اين دو سه گام هم برداشته شد.
كاربردهاي فرش
تامس هربرت، آن جا كه از سده ي هفدهم مسيحي سخن مي گويد، مدلل ميدارد كه دستکم از روزگار عباسيان خانه هاي ايراني، حتي محقرترين، با قالي مفروش مي شده كه معمولاً سرتاسر اتاق را مي پوشانده است و خصوصاً قالي هاي بزرگ را به اندازه ي اتاق ها مي بافته اند. مساجد نيز مفروش بوده، كه هنوز هم هست، و شاهان متدين قالي هاي گرانمايه را به نشانه ي دينداري وقف ميكرده اند؛ هم چنان كه بناهاي عمومي ديگر را با فرشهاي دست باف مي آراسته اند. قالي را چنان منزلتي بود كه در مساجد و كاخهاي سلطنتي به امين اموال و متصدي مخصوص سپرده مي شد تا عهده دار نگه داشت و مرمت آن باشد؛ قالي هاي به غايت فاخر را پيوسته زير پا نمي انداختند، و همچون بزرگ پرده هاي نقاشي خاوردور آنها را لوله ميكردند و در مخزن مي نهادند و تنها در مراسم خاص ميگستردند.
چنين مي نمايد كه آويختن فرش گستردني از ديوار نيز متداول بوده، و در مراسم عمومي جشن و سرور، قالي همان نقشي را داشته كه پرچم در جشن هاي امروزي مغرب زمين دارد. و اين رسمي است كه در عصر رنسانس به اروپا راه يافته است. براي مثال، ويتوره كارپاچيو، نقاش ونيزي، در یكي از آثار خود كه تصويري از جشن ها ي ونيزي است، قاليچه اي شرقي را آويخته از ايوان نشان مي دهد.
در دنياي اسلام، فرش از زمانهاي دور از لوازم عمده ي نمازگزاري بوده است. البته همه ي فرش هاي نمازي قالي گره بافته نبوده و همچنان كه از نام سجاده برمي آيد، هر دست بافته اي ممكن است براي نماز به كار آيد، ولو آنكه پارچه اي درشت باف باشد. با اين همه، نمازگزاران را با فرش سجاده اي الفتي بوده و یكي از لوازم شخصي مقرّب و با ارزش به شمار مي رفته است.
سازماندهي صنعت فرشبافي
مدت ها پيش از آن كه فرش مال التجاره شود و سازماندهي بازرگاني پيدا كند، فرشبافي در ايران صنعتي بود خانگي و فراگير كه در زندگي خانواده ها، خواه در خيمه، نقش بسزا داشت و جزو مشغوليات و كارهاي جنبي زنان و كودكان بود، در همان حال كه در كارگاه هاي بافندگي به استمرار و به طرز حرفه اي انجام مي پذيرفت. سازماندهي درباري فرش بافي نيز تاريخچه اي كهن دارد و چنان كه پيداست كارگاه هاي فرشبافي شاهي نيز چون ديگر كارگاه هاي هنري سلطنتي سامان مي يافته و نيازهاي عمارت شاهي را تدارك مي ديده اند. اين نيز هست كه فراورده هاي اين كارگاه ها، خواه تجارتي، خواه درباري، مختص مصارف محلي نبود. پاره اي از دست بافته ها از اقلام خراج بود و پاره اي پيشكش مي شد؛ فرشهايي نيز در بازارهاي محلي و داخلي، و بعدها خارجي، دادوستد مي گشت. دويست تخته فرشي كه از خراسان به خزانه ي هارون الرشيد فرستاده شد به احتمالي توسط خراجگزاران از جاهاي مختلف گردآوري نگشته و فراورده ي كارگاه هاي درباري بوده، بر همان منوال كه فرشهاي اهدايي شاه طهماسب به سلطان سليم اول بوده است. اين دارهاي فرشبافي درباري رفته رفته، خصوصاً در زمان شاه عباس اول، به مجتمع توليدي عظيمي مبدل گشت كه عايداتي كلان نصيب پادشاه ميكرد، و كارگزاران دولت با تمامي امكانات و تسهيلات حكومتي دستاندركار دادوستد اين فراورده ها بودند.
با وجود اين، بافندگاني كه در كارگاه هاي درباري كار مي كردند مي توانستند به سفارش ديگران نيز فرش ببافند. در برخي موارد، كارگاه هاي بافندگي دربار عملاً در كاخ هاي سلطنتي مستقر مي شدند. "تاورنيه" و ديگران نوشته اند كه دارهاي بافندگي مخصوص فرشهاي ابريشمين و زربفت از ضلع جنوبي كاخ عالي قاپو در ميدان نقش جهان تا كاخ چهلستون برپا بوده است. ساير كارگاه هاي شاهي، هر جا كه مواد لازم و بافندگان كارآزموده فراهم بود، در مناطق مختلف كشور پراكنده بودند. گزينش محل نيز بستگي داشت به سابقه ي ممتد بافندگي در انواع مرغوب و مشهور.
كارگاه هاي درباري، علاوه برمنزلت شاهانه، از امتيازات ديگر نيز برخوردار بودند. گله هاي گوسفندان چراگاههاي سلطنتي در سرتاسر كشور مرغوب ترين پشمها را فراهم می آوردند. به روايت "شاردن"، اين مواد مرغوب، از جمله الياف ابريشم، در كاروانسراها و انبارهاي بزرگ اصفهان گرد مي آمد و به كارگاههاي حكومتي ايالت هاي مختلف فرستاده مي شد.
به اقتضاي توليد فرش هاي فاخر و گران مايه در كارگاه هاي سلطنتي و اختصاصي و ساير كارگاه هاي متمركز در مناطق مختلف كشور، اغلب پنداشته شده كه تمامي فرش هاي نفيس به فرمايش و سفارش بافته مي شده است؛ حال آنكه دست بافته هاي گران بها از دارهاي عشايري و محلي و حكومتي در اقصي نقاط كشور نيز بيرون مي آمده است. ايلات و عشاير از زما نهاي بسيار دور فرش مي بافته و با داد و ستد پاياپاي كالاهايي را به دست مي آورده اند كه خود قادر به فرا آوردن نبودند. هر چند دانستني هاي ما اندكي مبهم است، چنين مي نمايد كه توليد و دادو ستد فرش به اندازه ي كالاها و فراورده هاي ديگر متداول و پررونق بوده، و اين واقعيتي است كه مورخان و جغرافي نويسان پيشين بدان گواهند.
آنان سفالينه هاي خود را، همچون فرش ها و زيورها، با « پسنديده ترين و خواستني ترين نقوش باب روز مي آراستند تا بتوانند در بازارهاي پرمشتري به بالاترين قيمت بفروشند؛ و همچون فرشبافان و جواهرسازان در بند آن نبودند كه خريدار چه کسی باشد».
پيوند با نقاش و نقاشي
رخنه و نفوذ هنرمند نگارگر در عرصه هنرهاي تزييني مايه تأمل است. نگارگر بخت آن دارد كه به شهرت و ثروت و عزت رسد، تا بدان پايه كه در اين عرصه فرمانروا گردد و صنعتگر چيزي جز فرمانبردار فرودست نباشد. با اين همه، صنعتگر را نميتوان كنار گذاشت. او را دلمشغولي ها و ديدگاه هاي ديگر است، چرا كه بايد بيش از هر چيز زيبايي را به مدد طرح و رنگ به جلوه در آورد و صورتگري علاقه ي ثانوي اوست. هنر نگارگر متكي بر طبيعت پردازي و تجسم عيني است كه با كار تزيينگر آرايه پرداز درست نمي آيد؛ او را بيراهه ميكشاند و ويژگي بنيادي آرايه پردازي را از ميان برمي دارد و تقليد پرهزينه ي نمايشگري را جايگزين آن مي سازد. گذشته از اين، صنع تگر در فرايند قوام بخش سنت ديرين سال، الفت و بستگي عاطفي خاصي با كار خود پيدا كرده و با زير و بم آن خوگر گشته و خوب مي داند كه دستاوردش چه ابعاد و اندازه هايي بايد داشته باشد و گنجايش ريزه كاري در آن به چه مايه است. چنين است كه فرمانبرداري تمام از نقاش بسا كه نافي آفرينش آثارهنري گران سنگ باشد.
با اين همه، نقاش در هنرهاي تز ييني در حد خود ارزشمند و موجه است. نگارگري حرفه اي است پيچيده و كمال يافته و جامع و نافع كه تنها به ممارست سخت و قريحه ي سرشار به سامان مي رسد. عموماً، حساسيت و مشكل پسندي نقاش از حيث انتخاب رنگ بيش از صنعتگر است و توانايي او در هماهنگ سازي و ترکیب بندي به وضوح افزون تر است. از اين ديدگاه، فرش بافان مي توانند از نگارگران بياموزند و بسيار هم آموخته اند.
مواردي نيز هست كه وحدت كمابيش كامل نقاش و بافنده ي فرش را به عيان مي بينيم. اينجاست كه بافنده، سرشت و ويژگي فراورده خود و تناسب اندازه و ترکيب بندي تزييني و تحرك طرح و نقشه را به تمامي نگاه مي دارد، و نگارگر همگي توان خويش را در باریک بيني و موشكافي و نرمش و پويايي به کار مي بندد. همكاري و هماهنگي تا بدين پايه در ايران بيش از اكثر جوامع فرهنگي ديگر در امكان مي آمد، چرا كه در اين سرزمين هنر نقاش همواره جنبه تزييني داشته و نگارگر را سوداي آن بوده كه رنگها را همچون نغمه ها و نواهاي موسيقي ناب مترنم سازد و نقش و نگار را زبان دار و پرمعنا كند. از جانب ديگر، هنرمند آرايه پرداز و زينتگر پيوسته نگاره ها و نقش مايه هايي را به كار مي آورد كه، به رغم شيوه يافتگي، نمودگارهاي آشنا و شناساي خود را در طبيعت داشتند. به همين ملاحظه، آرايه ها و آذين وارها به اندازه ي كشورهاي مغرب زمين از صورتها و الگوهاي طبيعي دور نبودند.
به ندرت توان يافت فراورده اي هنري را كه از جهت انتقال بي كم وكاست مقصود نقاش و تمامي مفاهيمي كه در نظر داشته، به اندازه منسوج گره بافته نامناسب و ناسازگار باشد.
با اين همه، دستكم در یک دوره از تاريخ فرش بافي، سازگاري تمام و كمال نگارگري و گره بافي ممكن گشت. در نيمه ي نخست سده ي دهم هجري در ايران، هنرهاي نگارگري و قالي بافي دست به دست هم دادند و چندين شاهكار برجسته پديدار كردند. قالي شكارگاه موزه ي وين و چند قالي شكارگاه ديگر؛ فرشي كه دونيم شده و در موزه هاي كراكو و پاريس محفوظ مانده؛ برخي از قالي ها و قاليچه هاي گروه نامبردار به سانگوشكو، و نمايان تر از همه، فرش پاره ي متعلق به مجموعه ي بارون هاتواني، نشان مي دهند دستاورده هايی شگرف را كه همكاري همدلانه نگارگر و بافنده پديدار تواند كرد. ناگفته نماند كه در بيشتر اين دستاوردها، وزنه نقاش سنگين تر بود و بافنده نيز كمابيش دست بسته و گرفتار در تنگنا، و دست بافته نيز نشان از سازشكاري محسوس داشت. در مواردي كه كار نگارگر و بافنده متوازن و كم و بيش هم وزن باشد، مانند مورد فرش كراكو - پاريس، ما شاهد شاهكاري هستيم كه جاي گفت و گو ندارد. مواقعي نيز هست كه در طراحي فرش، تذهيب كار به جاي نقاش نشسته و همچنان اثري دلپذير پديدار كرده است. از اين جمله اند قالي هاي(بقعه ي) اردبيل و آنهالت و قالي قاب قابي موزه متروپوليتن، يا قالي ترنج موزه ویکتوريا و آلبرت. اين نيز هست كه برخي فرش شناسان را اعتقاد بر اين است كه والاتر و متعالي تر از همه، آن قالي هايي است كه بر آمده از حكمروايي مطلق و بي قيد و شرط سنتهاي دست نخورده اين صناعت باشد.
منبع: دوماهنامه گردشگري، شماره 25، فروردين و ارديبهشت 1389
مقالات مرتبطی وجود ندارد